.....

ساخت وبلاگ
یه بار نشست روبروم، چایی نباتشو هم زد و گفت "میترسم یه روز اذیتت کنم"گفتم "خب نکن!" گفت "عمدی که نه! ولی میترسم اذیت شی" گفتم "نترس! از چی باید اذیت شم؟!" دوباره چاییشو هم زد، هم زد، هم زد... دیدم حرف نميزنه، گفتم "نباتت آب شد، چاییتو بخور گفت "تو نمیترسی یهو برم؟؟" گفتم "نه! بخوای بری میری دیگه! واسه چی بترسم؟!" گفت "ولی من میترسم! میترسم خسته شی بری و بازم دوست داشته باشم..." فقط نگاش کردم ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

اگه روزی تو یه خونه ‌ تنها زندگی‌کنمحتما دق میکنم سخته تنهایی ،‌ سخته بدون همدم بودن خب حالا اگه واقعا مجبور شدم تنها باشم ، باید چه طوری از پسش بربیام شبای تنهایی چطوری‌میگذره ؟ صبحاش اصلا صبحه؟ وقتی بیدار میشی و‌ چشمات به روی هیشکی باز نمیشه ،‌ وقتی که به آیینه نگاه میکنی میبینی تنهایی دیشب یه خط بیشتر به گوشه چشمات اضافه کرده چه حالی داره باید چطوری سَر کرد ؟ باید چطوری حفره و‌‌ اون خلأ رو ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

دیشب یادم رفته بود  کتری رو بردارم از رو گاز ..نصفه شب داشت میترکید .. اونروز یادم رفت حواسم باشه با چاقو دستم و نبرم .. محمد وقتی فهمید مواظب نبود دعوام کرد و ناراحت شد همسریم .. اونروز میخواستم بشینم حرفامو بنویسم .. ولی چند دقیقه ی بعدش دیگه هیچی دیگه هیچی یادم نبود برای نوشتن .. من بی انرژی نیستم ... کسلم نیستم .. تنبلم نیستم .. دانشگاه ملی بیرجند قبول شدم و  نرفتم .. کی دانشگاه ملی قبول ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

یه روزی خط میکشم دور همه ی چیزایی که  تورو ازم میگیره..خط میکشم دور تمام نبودنام .. خط میکشم دور همه ی حرفای منطقی دور همه ی ژستای عاقلانه ای که خودمو پشتش قایم کردم دور همه ی فاصله های لعنتی دور حرفای مفتِ این ملت بیکار خط میکشم دور هرچی مقاله و درس و مشغله اس.. اصلا کدوم یکی از اینا وقتی تو نباشی به دردم میخوره؟ میخوام نباشه همچین مقاله ای که نشه رو موضوع مهمی مث چشمای تو کار کرد ! میخوام ن ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

طلسم شدیم .. زندگیمون طلسم شده امروز ..منی ک هر روز ساعت هشت صبح بیدار میشدم و محمد و راهی میکردم و دیگه نمیخوابیدم .. امروز تا ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه خوابیدم .. وقتی بیدار شدم هم سر درد و سر گیجه داشتم و بازم خوابم میومد .. محمدم ک حالش اگه بد بودم خودشو خوب میگرفت .. صداش گرفته بود و گفت حالم اصلا خوب نیست .. طلسم شدیم .. یهویی اینجوری شدیم .. ما دیشب قبل از خواب کلی گفتیم و خندیدیم . ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27